نتایج جستجو برای عبارت :

عذاب وجدان و احساس گناه دارم

حتما برای شما هم پیش آمده کاری کنید و بعد دچار عذاب وجدان شوید. گویی دائم در دلتان رخت می‌شویند و نمی‌دانید چه باید بکنید. عذاب وجدان از کوتاهی کردن در مورد انجام کارها و یا احساس مسئولیت نشأت می‌گیرد و اگر تداوم یابد به اضطراب و افسردگی ختم می‌شود. گذشته‌ها گذشته و خیلی چیزها را نمی‌توان تغییر داد یا اصلاح کرد پس چطور با خودمان کنار بیاییم؟ آیا مرهمی برای کاهش درد عذاب وجدان وجود دارد؟ عذاب وجدان می‌تواند در بسیاری مواقع مفید باشد و اف
لعنتیعذاب وجدان دارم
خانوادم خسته شدن.
و من دلم نمیخواد برای اینکه خودم خوش باشم یا جایی باشم که دلم میخواد ، اونا به زحمت بیفتن
مادامی که لذت من در گرو اذیت شدن اوناست نمیخوامش
دو راه دارم.یا خودم کامل مسئولیتش رو بپذیرم.یا برم.
دچار حس عذاب وجدان همیشگی ام شدم .که وقتی با یه نفر جزو محدوده دوست داشتنی هام دعوا می کنم، حتی وقتایی که تقصیر من نیست، یا به خودم برای عصبانی شدن حق میدم، باز هم بعدش عذاب وجدان می گیرم و فکر می کنم امروز آخرین روز دنیاست و ممکنه یکی بمیره در حالی که من باهاش قهر بودم یا دلش رو شکستم. دارم موزیک گوش میدم و بعدش میخوام با ناهار و هله هوله خودم رو خفه کنم.
اینکه تا الان بیدارم یه‌کم غیرطبیعیه. ولی دارم تمرین می‌کنم واسه هر کاری عذاب وجدان نگیرم. اگه من دارم کار اشتباهی انجام میدم و می‌دونمم که اشتباهه، پس باید ترکش کنم. اگه ترکش نمی‌کنم پس حتما لذتی داره و بهتره لذتشو کوفت نکنم واسه خودم :)))
فعلا مرز داره، یعنی نمی‌تونم به خودم اجازه بدم که واسه گناه هم عذاب وجدان نگیرم. امیدوارم این مرز شل یا برداشته نشه.
انگار یکی همه‌ش بهم گفته باشه هیس، ساکت، آروم، امشب تو نماز مغرب یهو یادم اومد می‌تون
یه چند روزیه عذاب وجدان گرفتم که چرا انقدر پست های به درد نخور و به اصطلاح زرد تو وبلاگ منتشر میکنم، چرا پست هام جنبۀ آگاهی و اعتقادی و معرفتی نداره!؟ خیلی اذیتم میکنه! از اون طرف جالبه که این پست های زرد هم طرفدار دارن!از این به بعد سعی میکنم حق وبلاگ نویسی رو درست ادا کنم! به نظر شما پست های قبلی رو پاک کنم یا بذارم بمونه!؟
هرچی هم که با خودت عهد و پیمون ببندی که دیگه کتاب نخری، وقتی ببینی انقلاب کتاب بساط کردن پنج تومن، هوایی می‌شی. مثل معتادی که جنس ارزون ببینه، با کله می‌ره می‌گیره تا بکشه و شارژ بشه و هرچی درس و قول توی دوره‌های NA بوده رو فراموش می‌کنه؛ منم امروز تا به خودم اومدم دیدم دو زانو نشستم روی زمین و اصلا حواسم به کثیف شدن شلوارم نیست و دارم کتابا رو شُخم می‌زنم..
قرآنِ انگلیسی و رباعیات خیام و پیامبرِ جبران خلیل جبران، شکار امروزم بود. از اون شکا
گفت: یه عمره دارم نافرمانی خدارو میکنم و عذاب هم نمیشم...اگه گناه کیفر داره پس چی شد؟این خداتون کجاست که منو عذاب کنه...
ندا اومد به پیغمبر خدا که بهش بگو ما خیلی وقته به عذاب های زیادی دچارت کردیم خودت نمیدونی...همین که شیرینی مناجات و امید به لذات اخرتو گرفتیم بزرگترین عذابته...
 میگن بزرگترین عذاب تو قیامت هم اینه که خدا به روی بنده نگاه نمیکنه...
یه وقت فکر نکنیم خیلی کارمون درسته و ...‍♂#دلنوشته
بعضی وقتا آدم توی یه لحظه یه کاری رو که باید بکنه رو نمیکنه یا یه کاری رو که نباید بکنه رو میکنه که باعث میشه برای یه روز، یه هفته، یه ماه، یه سال یا شاید هم برای یه عمر دچار عذاب وجدان بشه. یعنی انجام دادن یا انجام ندادن کاری که شاید خیلی هم سخت نباشه باعث ایجاد ناراحتی و غم میشه. چقدر خوب میشد آدم تو هر لحظه فکر کنه که آیا تصمیمی که می‌گیره منجر به پشیمونی‌ش در آینده میشه یا نه؟
البته تو بعضی موارد نتیجه‌ی تصمیم‌گیری واضح و مشخص نیست؛ تو اون
شاید شما هم شبیه به این جملات را که درواقع تشویق به گناه هستند را شنیده باشید: «گناهش گردن من!»؛ «یک‌شب که هزار شب نمیشه!»؛ «موسی به دین خود عیسی به دین خود!» و… . دراین‌باره آیه 112 سوره عنکبوت به کفاری اشاره دارد که عده‌ای از مؤمنین را به گناه و سرکشی تشویق می‌کنند: […]
نوشته تشویق به گناه؛ از عوامل تشدید عذاب در قیامت اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
هرچی داشته باشیم و هرچی که میلم بکشه و بتونم بخورم، غنیمته! حالا غذای رستورانِ دانشگاه باشه یا پفک یا غذای مامان پز...
ولی عذاب وجدان داره میکشتم...! همش تو ذهنم رژیم های بارداری و توصیه های غذایی طب سنتی و جدید و اسلامی میاد... :(
خدایا قول میدم خوب بشم از ماه ۴... اون موقع که بتونم درست غذا بپزم و بخورم... میشه الان مسامحتا تاثیر نداشته باشه...؟ :(
می‌بینی بی پولی داره چه بلایی سرم میاره؟ 
دیروز از نمایشگاه 9 تا کتاب خریدم و دارم له له میزنم برای اینکه بخونمشون اما یه جای کار میلنگه نمیتونم رو متن تمرکز کنم عذاب وجدان میاد سراغم که جای دنبال کار گشتن نشستی کتاب میخونی؟ پس اوف بر تو! 
همین حالت وقتیه که میخوام طراحی کنم و برم سراغ هنر دوباره یه عذاب وجدان که نشستی چی سرهم میکنی؟ به چه دردت میخوره؟ ازش پول درمیاد؟ نه؟ پس اوف بر تو!
شاید مجبور شم برم آزمایشگاه ها رو بگردم دنبال کار و نه ها ب
سلام
دارم از عذاب وجدان می میرم، من پسری 19 ساله هستم، همه منو به چشم یه بچه مذهبی می بینند، اصولا آدم تنهایی هستم و با هیچ دختری هم تا خالا نبودم. 
چند وقت بود فشار جنسی خیلی اذبتم میکرد به خودارضایی اعتیاد پیدا کردم، سعی کردم ترک کنم ولی نشد، بعد توی اینستاگرام با یه خانمی آشنا شدم که پول می گرفت و رابطه جنسی ... و آدرس مکان می داد یه لحظه شیطان اغفالم کرد پول رو ریختم به حسابش و اونم آدرس رو داد که من برم، ولی خیلی عذاب وجدان گرفتم از شهدا و اما
امشب خواب عجیبی دیدم،خوابی که شدیدا فکرمو مشغول کرده و از وقتی بیدار شدم نمیتونم از فکرم بیرون بندازمش...خواب راجب کسی بود که قبلا تو زندگیم بود و دیگه نیست،یجورایی میخواست بهم بفهمونه هنوز تو فکرمه و این یکم اذیتم میکنه،میخواستم به خودش پیام بدم و بپرسم...ولی نه!حتی تو خواب هم پسش زدم...باخودم عهد بستم که دیگه این اشتباهو نکنم ولی عذاب وجدان چسبیده از یقه م و ولم نمیکنه،اصلا نمیدونم برا چی عذاب وجدان دارم؟برا کسی که خودش رفته؟یا انجام کاری ک
سلام 
آقایی ۳۸ ساله ام، مجرد، دانشگاه انصراف دادم چون به رشته ام علاقه نداشتم، هیچ حرفه ای تو زندگیم یاد نگرفتم، دانشگاه رفتنم بی خودی بود، الان که ۳۸ سالمه هیچ کاری بلد نیستم، باور کردنش مشکله نه؟ 
الان تو یه شرکت پادویی میکنم، از ۳۰ سالگی دارم پادویی میکنم، ۸ ساله پادو ام، کمکم کنید، خیلی نگرانم، عذاب وجدان دارم، احساس گناه میکنم، عمرم الکی داره میره، افسردگی گرفتم، هر روز که بیدار میشم احساس گناه میکنم، چون عمرم داره میره.
به ن
مطلبی رو چند روز پیش پست کردم و به واسطه عذاب وجدان لحظه ای پاکش کردم. جالب اینکه تو همون لحظه کوتاه یه نفر لایکش کرد. اما سیر اتفاقات این چند وقت باعث شد بفهمم عذاب وجدانم بی دلیل نیست و کاملن حق دارم که همچین چیزی رو حس کنم. اینکه مدتی میشه به طرز عجیبی به ناراحتی و اندوه دیگران اهمیت نمیدم و بعد ازینهمه، حتا نمیتونم وانمود کنم برام مهمه. تو پست قبلی نوشته بودم اگه سمانه چهار پنج سال پیش بود، باید به این حالت بی حسی و خودخواهی که الان دارم افت
چند روزی بود ارتش مورچه‌ها به اتاق من بینوا هجوم آورده بودند. اوایل فقط اطراف دیوار رژه می‌رفتند، من هم کاری به کارشان نداشتم و اطرافشان نمی‌نشستم. اما از دیروز و امروز به سمت کتابخانه‌ام هجوم برده بودند و نزدیک کتاب‌هایم کشیک می‌دادند. خب من هم احساس خطر کردم و علیرغم میل باطنی‌ام جاروبرقی را برداشتم و به سمتشان گرفتم. خدا شاهد است همین الان که دارم برایتان این ماجرا را تعریف می‌کنم گریه‌ام گرفته. با چه سنگدلی لوله‌ی جاروبرقی را به س
۱. گناه پیش و پس از آن که گناه باشد، تصور گناه است. 
یعنی تصور کشتن از خود کشتن قبیح‌تر است. 
۲. آیا تفنگی که گلوله از آن خارج می‌شود معصوم نیست؟ 
۳. گناه یکجور بیگانگی یا تعارض است با طبیعت خودمان. 
۴. احساس گناه، ذاتی و اجتناب‌ناپذیر است. این که در کهن الگوها انسان با گناه آغاز می‌شود و هبوط می‌کند، این که از روزگار دور قربانی می‌کرده‌اند، و این که مسیح بار گناهان انسان را بر دوش می‌کشد موید همین نکته است. 
۵. گناه نخستین، نه خوردن گندم یا
#داستان_های_کوتاه_و_آموزنده 
#عذاب_معنوی
گویند در بنی اسرائیل، مردی بود که می گفت: من در همه عمر، خدا را نافرمانی کرده ام و بس گناه و معصیت که از من سر زده است؛ اما تاکنون زیانی و کیفری ندیده ام. اگر گناه، جزا دارد و گناهکار باید کیفر بیند، پس چرا ما را کیفری و عذابی نمی رسد!؟ 
در همان روزها، پیامبر قوم بنی اسرائیل، نزد آن مرد آمد و گفت: خداوند، می فرماید که ما تو را عذاب های بسیار کرده ایم و تو خود نمی دانی!
آیا تو را از شیرینی عبادت خود، محروم نک
امروز همش به خواب گذشته. این مواقع احساس خوبی ندارم از اینکار یه جورایی عذاب وجدان میگیرم  که اضاف میشه به اون حس ناخوبم و بدترم میکنه. درس هم که اصلا نخوندم. و بودجه بندی امروزم اضاف میشه به فردا!
فیلم last vegas  دانلود کردم برم ببینم بلکم با احساس بهتری خوابیدم
#یه_نکته آیا فکر کردن به گناه، گناه است؟ ⭕️ اگر جوانی در ذهن خود همیشه به #نامحرم فکر کند و افکار بدی را از ذهن خود عبور دهد، آیا #گناه کرده یا نه؟! ✅ هر چند که فکر گناه، گناه نیست، اما زمینه ساز بدی برای گناه است. تنها راه ورودی #شیطان به مملکت وجودی ما، حوزه ی فکر و اندیشه است.
ادامه مطلب
این روزها درگیر یه اتفاق مهم هستیم که به امید خدا باعث گشایش مالی خوبی خواهد شد برامون.دلم میخواست اینجا بگم و به اشتراک بزارم ولی از اونجایی که باید یه پست رمزدار بنویسم، معلوم نیست کی فرصت بشه.
امروز صبح خانوم معلم دخترک جلسه آموزشی گذاشته بود و من چون شرایطم جور نبود نرفتم.جز این، دوتا کار مهم دیگه هم داشتم و باید میرفتم که تصمیم گرفتم نرم تا ظهر که میم میاد.عذاب وجدان هم دارم زیاد، ولی هرچی فک میکنم در توانم نیست.دیروز از صبح زود تا آخرشب
سلام دوستان
دختری هستم ۱۹ ساله، به دلایلی در کنکور امسال نشد رشته دلخواهم قبول بشم و موندم برای سال دیگه... . از طرفی یک مدت پیش پسر خاله م از من خواستگاری کرد و من به خاطر مشخص نبودن وضعیت تحصیلیم جواب رد دادم. 
اوایل زیاد برام مهم نبود و به این موضوع فکر نمیکردم اما از مهر که شروع کردم به درس خوندن اصلا نمیتونم از فکر پسر خاله م و کلا ازدواج بیام بیرون و حتی نمیتونم برای درس خوندن تمرکز کنم و مدام بهش فکر میکنم، دست خودم هم نیست و متاسفانه گاهی
حقیقتا امروز برای اولین بار احساس عذاب وجدان کردم و از کسی ک پشتش غیبت کرده بودم معذرت خواستم،توی واتساپ هنوز سین نکرده و من کلیییی دارم میترسماز اینکه نکنه معذرت نخاستن بهتر باشه از خواستن از اینکه نکنه بد درموردم فکر کنه از اینکه نکنه در حالت بینظری درمورد من بودم و با اینکار در نظرش من ادم کلا همیشه غیبت کنی بنظر بیامکلا حالم از اینکه دستمو زدم رو سند خیلی بدهکاش دستم خشک میشه سند نمیزدم:/
سلام دوستان
دختری هستم ۱۹ ساله، به دلایلی در کنکور امسال نشد رشته دلخواهم قبول بشم و موندم برای سال دیگه... . از طرفی یک مدت پیش پسر خاله م از من خواستگاری کرد و من به خاطر مشخص نبودن وضعیت تحصیلیم جواب رد دادم. 
اوایل زیاد برام مهم نبود و به این موضوع فکر نمیکردم اما از مهر که شروع کردم به درس خوندن اصلا نمیتونم از فکر پسر خاله م و کلا ازدواج بیام بیرون و حتی نمیتونم برای درس خوندن تمرکز کنم و مدام بهش فکر میکنم، دست خودم هم نیست و متاسفانه گاهی
نه_گفتن
باید یاد بگیرید چگونه بدون احساس گناه، نه بگویید
و مرزبندی های سالمی تعیین کنید.
چون برخی مردم می توانند از شما بهره کشی کنند . 
 اگر به خودتان احترام نگذارید، راه بی‌احترامی کردن دوستان، همکاران، هم‌کلاسی‌ها، و اعضای خانواده‌تان هم به شما باز می‌شود.
اگر «نه» گفته‌اید، به هیچ‌کس اجازه ندهید بخواهد شما را تحت‌تاثیر قرار دهد تا کاری که می‌خواهد را برایش انجام دهید.
 بفهمید که رفتن با حفظ احترام خود بسیار بهتر از ماندن در آن موق
از قدیم گفتن انسان جایز الخطاست! میدونید چرا میگن جایز الخطا؟ ینی جایز هست که خطا کنه!چون از اشتباهاتش درس میگیره
اما وای و صد وای به اونروزی که یه اشتباه انجام بده که هرچقدم با خودش کلنجار بره نتونه خودشو ببخشه
میدونید تو زندگی همه ما یه سری لحظه ها و کارای خاص وحود دارن که ما با فکر کزدن به اون آرامش پیدا میکنیم،حس خوبی بهمون میدن
اما گاهی اوقات یه حرف اشتباه میتونه تمام خاص بودن اون قضیه رو از بین ببره
و براتون آرزو میکنم هیچوقت اون کسی نبا
هفته هاست که دیگر مثل سابق وقتی دست به قلم می شوم کلمات مانند آبشار راه خودشان را بر روی صفحه پیدا نمی کنند. هفته هاست که در فصل ششم مانده ام و با اینکه می دانم قرار است چه شود اما نمی دانم چطور بنویسم و «چطور نوشتن» هیچ وقت برایم سخت نبوده. حالا دیگر کلمات را احساس نمی کنم. حالا دیگر فقط کلماتند نه چیزی بیشتر. فقط کلمات و کلمات. خسته کننده اند. حالا فقط کتاب می خوانم و از نوشتن فراری ام. این قضیه هم است که چیزی برای نوشتن وجود ندارد، اما من از هما
امشب یه حرکت گروهی عظیم رو که تیم براش  ۲۰ روز  زحمت کشیده بودو نابود کردم :((((((
و الان نمیدونم چه کار باید بکنم 
حس قاتل بودن دارم قاتله یه نحزت 
نمیدونم واقعن و فقط ناراحتم  بد ترش اونجاس که حتی تنبیه هم نمیشم و در عذاب وجدان خواهم سوخت 
تازگی شدیدا احساس بیچارگی و درماندگی دارم‌. دوست دارم از رختخوابم جدا نشوم و تا شب و شب تا صبح زار بزنم. اصلا انگار تمام وجودم گریه میکند و زار میزند. نه اینکه فکر کنید هی بشینم گریه کنم نه اصلا از همه حرکاتم و رفتار و اعمال و گفتارم گریه سرشار است. با کوچک ترین چیزی احساساتی یا عصبی میشوم. بعد تا سر حد دیوانگی غمگین و ناراحت. 
بهش میگویم فکر کنم پی ام اس گرفته ام بعد فکر میکنم پی ام اس که گرفتنی نیست. ثمین میگوید این جیزهای عجیب و غریب را از کجا
امام صادق ع میفرمود گناهان کبیره نومبدی از رحمت خدا در دنیا ویاس از مرحممت او در اخرت وایمنی از مکر خدا یعنی ز عذاب او و قتل نعسیکه خدا حرام کرده و نافرمانی پدر ومادر و خوددن مال یتیم بنا حق و خوددن ربا بعداز دانستن  تعرب بعد از هجرت متهم ساختن زن پاکدامن ک فرار از جهاد  بامام ع عرض شد  بفر مایید  کسیکه  مرتکب کبیره شه و بی توبه بمرد از ایمان خارجست و عذاب او مانند عذاب مشرکین باشد که مخلد و جاودانست یا پایان میپذیرد فرمود اگر اعتراف کند که گن
فکر کنم اخر‌های کتاب دشمن عزیز که به اصطلاح دنباله‌ی بابا لنگ دراز است، سالی مک‌براید از این که نامزدی خود را بهم زده و خوشحال است، احساس عذاب وجدان میکند. تنها ناراحتی الان من هم این است که چرا پاتوق دوست داشتنیم را از دست داده‌ام و عذاب وجدان دارم. به دنبال منطق‌های خوساخته‌ای هستم که بتوانم همچنان انجا باشم و سخت است.
جملات قبل مال چند روز پیش هستند و دوستانم متفق القول که من به هیچ عنوان پاتوقم را از دست نداده‌ام و همچنان میتوانم انجا
احساس عجیبی دارماحساس عجیبی داره چشمای تواحساس عجیبیتویه احساس عجیبی که برامیه احساس عجیبی دارم انگارتو یه احساس عجیبی امیدچه احساس عجیبی بابک جهانبخشچه احساس عجیبیه میبندی موهاتوتویه احساس عجیبییه احساس عجیبی دارم امشب
امروز صبح فردی رو ملاقات کردم که سمت اجرایی داشت
قانون رو به درستیِ کامل اجرا کرده بود با یک خلافکار
دقیقا طبق مقررات با متخلف برخورد کرده بود
(ضمنا آسون ترین و سهل ترین مجازات رو هم در نظر گرفته بود، با متخلف نهایتا قرار بود برخوردی کتبی بشه اون هم شاید!)
اما
احساس گناه می کرد!
چرا باید کسی که قانون رو شکسته راست راست بگرده و با افتخار تعریف کنه
و
اونی که حکم رو اجرا می کنه احساس گناه کنه؟
اجازه بدیم هر کسی هر غلطی می خواد بکنه!
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
دو نفر با هم صحبت میکردند؛ دو نفری که خیلی با هم فرق داشتند؛ یکی خدا بود و یکی  بنده. وسطای صحبت، بنده نگاه به خودش کرد دید همه دار و ندارش هم کلامی با خداست؛ مالکیت خدا را احساس کرد. نگاه به دار و ندارش کرد. دید که هیچ وقت نبوده خدا از او چشم برداشته باشد؛ احساس عزت کرد. فهمید عذاب یعنی اینکه نتوانی با خدا هم کلام شوی!
ابلیس باطعنه گفت: اگر خدا می خواست همیشه با تو هم کلام باشد، عذا
تا جایی که بتونم سعی کردم کمتر احساس گناه رو تجربه کنم و به کارهایی نپردازم که این احساس رو به من بده...اما
یکی از چیزهایی که واقعا من رو به هم می ریزه و از فکر کردن به اون حال بدی دارم
اینه که کلاسی رو برگزار کنم و کم کم به نظرم برسه که به دانشجو چیزی اضافه نشده یا چیزی یاد نگرفته
در یک کلام وقتش تلف شده 
اگه شرکت نمی کرد و در کلاس حضور نداشت هم اتفاق خاصی نمی افتاد
...
من خیلی یه جورایی حزب بادم احساس میکنم شخصیتم از درون تهی هست ثبات اخلاقیم ندارم حتی!!بخش عمده ایش به خاطرخاطر اینه که نظر بقیه برام مهمه و خیلی دلم میخواد همیشه ازم به خوبی یاد بشه و به شدت وحشت دارم از اینکه کسی باهام بد بشه یا نظرش از خوب به بد راجعم تغییر کنه (در حدی ک راضی بودم مثلا کسی توروم باهام خوب باشه اگه خواست حالا تو دلش بد باشه:|||)
یکی بهم بگه شخصیتت رو توصیف کن نمیتونم چون بعضی مواقع خیلی مهربون میشم بعضی مواقع واقعا برام مهم نیست
ساعت پنج بعد از ظهر و وسط درس خواندن دلم خواسته بود به سادات زنگ بزنم... هنوز الو? را نگفته بودم که با صدای بلند،از ته دل های های زد زیر گریه و گفت گلی اینجا جات خالیه مامان...من همیشه توی لحظه های حساس زندگیم خنده ام میگیره و این بار هم این طرف خط میخندیدم و سعی میکردم سادات را آروم کنم...بعد پیشنهاد کردم طی هفته ی آینده بیان دیدنم که دلتنگی سادات هم رفع بشه و شاید چند روزی نگهش دارم پیش خودم...بابت اینکه من اینطور با سوز و گداز دلتنگش نشده بودم عذ
به نام خداوند بخشنده ی مهربان) همیشه مسیر زندگی ما هموار نیست گاهی اوقات یک اشتباه و یک لغزش از ما سر میزنه که احساس ترس.حقارت و کمبود اعتماد به نفس و احساس گناه به ما دست میده.خواهشأ هیچ وقت به خودتون نگین فقط همین یک بار ؟تا حالا چند بار شده ؟بیش از حد!و هیچ وقت نگین یکم.به هر حال در هر شرایطی نباید به وعده های فریبنده ی شیطان کثیف عمل کنیم و بهش بگیم برو گم شو آشغال من راه خودمو میرم و از این لذتهای کوتاه مدت که نهایتش عذاب الهی و عذاب روحی است
سرپا و اوکی به نظر میرسم. ولی روحم، جانم انگار که تو کالبدم نشسته گریه میکنه. قلبم آتیش گرفته. امروز خیلی خودم رو اذیت کردم. اگر دفتر دستتک ثبت گناه وجود داشته باشه، امروز من کافر مرتد بودم. ظلمت نفسی! 
صبح با عذاب وجدان دیر از خواب بیدار شدن از تخت اومدم بیرون. ساعت فکر کنم نهایتا 9 بود. این عذاب وجدان رو همیشه مامان با نگاه های سنگینش گاه با حرف های قطعه قطعه سنگینش بهم القا میکنه. بیخیال... نگاه های مامان همیشه سنگین بوده. نمیدونم و نمیتونم تمی
تقزیبا تموم کردم با مـــ ، امروز پیام نداد، اگر هم بده دیگه هیچ وخ جوابشو نمیدم، میدونم یه جورایی تقصیر من بود که اینجوری شد، اما تقصیر اونم بود...بهش گفته بودم اینجوری میشه...هرکی خربزه خواس پای لرزشم بشینه...ولی خب دلمم براش خیلی میسوزه، خیلی بد باش رفتار کردم، اون هیچی نگفت ولی قشنگ فهمیدم که داغون شد...واقعا حرفام و کارم زشت بود...دلم براش تنگ نشده...فقط عذاب وجدان دارم...دارم سعی میکنم خودمو مقصر ندونم...احساس گناه از صب داغونم کرده...هرچی میگذ
جدن توی این عمر کوتاه به بیست نرسیده م، حداقل از سنی که یاد گرفتم حرف بزنم - و اینطور که از شواهد بر میاد خیلی هم زود بوده - یاد ندارم دلم میخواسته حرفی بزنم و نتونسته باشم. منظورم از لحاظ چیدن کلمه ها تو ذهن کنار هم و تبدیل کردنشون به صوته. تا یه سنی که کلن محدودیتی نداشتم. ابتدایی از مدرسه که میومدم انقدر حرف میزدم که مامانم ازم خواهش میکرد یکمی ساکت بشم. اما خب بعد یه سنی هم فقط جمله ها توی ذهنم مرتب می شدن، خیلی هاش به صوت تبدیل نمیشد، در بهتری
نکند این همه که دوستتدارم را ، بابت عذاب وجدان داشته باشم؟
نکند حس میکنم جایی برایت کم گذاشته ام که حالا میخواهم توی هر نفسی که میکشی یقین بداری عاشقت هستم؟
نکند کسی جایی برایت کم گذاشته و حالا داریم زور میزنیم جای خالی چیزی را پر کنیم نگار؟
عاشقانه دوستت دارم نگار. نه. نقل هیچکدام از این حرف ها به تنهایی نیست. همه شان درست، کمت گذاشته ام و کمت گذاشته اند. ولی تو تنها چیزی هستی که در این جزیره متروک برایم مانده. دارم میسازم. دارم بالای درخت ها خ
خب ساعت از ۱۲ هم رد شد اما حس کردم قبل خوابم خوبه یکمی اینجا بنویسم.
اول-اتفاقی که بعد دانشگاه برام افتاده از دست رفتن اعتماد به نفسه به این شکل که برای ساده ترین کارهامم نمیتونم باور کنم که توانشو دارم. این چیزیه که قبلترا خیلی راجبش صحبت کردم اما حالا که میخوام فعالتر باشم داره صدمات جدی و وحشتناکشو نشون میده به حدی که توی کاری که مطمئنم تواناییشو دارم از شدت ترس نمیتونم پیش برم.
دوم-دانشگاه و مشغله هاش اجازه نمیده یکمی درنگ کنم و ببینم چی م
به نام خداوند بخشنده ی مهربان) همیشه مسیر زندگی ما هموار نیست گاهی اوقات یک اشتباه و یک لغزش از ما سر میزنه که احساس ترس.حقارت و کمبود اعتماد به نفس و احساس گناه به ما دست میده.خواهشأ هیچ وقت به خودتون نگین فقط همین یک بار ؟تا حالا چند بار شده ؟بیش از حد!و هیچ وقت نگین یکم.به هر حال در هر شرایطی نباید به وعده های فریبنده ی شیطان کثیف عمل کنیم و بهش بگیم برو گم شو آشغال من راه خودمو میرم و از این لذتهای کوتاه مدت که نهایتش عذاب الهی و عذاب روحی است
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
 
جامعه ما طوری برنامه ریزی شده که آدم‌های برون‌گرا را طبیعی‌تر فرض کند و به همه توصیه کند مثل آن‌ها زندگی کنند.
من دوران نوجوانی خودم را تقریبا توی یک فضای خاکستری عذاب‌آلود گذراندم و اگرچه به شدت اهل فوتبال بازی کردن توی کوچه بودم و رفقای زیادی داشتم اما اگر یک ساعت کتاب دستم می گرفتم که بخوانم فکر می کردم دارم یک کار غیرمعمولی انجام می‌دهم. همه‌ش فکر‌می‌کنم اگر اعتماد به نفسش را داشتم مثل خودم باشم حا
سلام
شما که هرکاری دوست دارید انجام میدید،خوب چرا رو بعضی موضوعات اصرار دارید که کنار گذشته بشه،بخاطر اینکه خودتون میدونید اشتباه میکنید،بخاطر ساکت کردند درد عذاب وجدان تون دست به هر کاری میزنید...چطور تو شهر های مرزی شهید میدهند کسی صداش هم در نمیاد،اون قدر خوشی دارید،درد واقعی مردم براتون اهمیتی نداره...برا سیل زده و ها زلزله زاده ها همین یه عده مسلمان که اشک میریزنند برا امام حسین ع جمع شدند ،شما از که از تفریحت نزدی...
یه تمایل وسوسه‌کننده و مریضی تو وجودم هست، که دوست دارم قهر کنم و تقصیرا رم بندازم گردن طرف... نمی‌دونم چرا هست... نمی‌دونم چجوری درستش کنم... هیچ حالت دیگه‌ای هم منو راضی نمی‌کنه... اگه قهر نکنم، حس می‌کنم یه ظلمی بهم شده و ساکت موندم... اگه نندازم گردن طرف، و حسِ عذاب‌وجدان رو بهش منتقل نکنم، انگار کارم ناقص بوده... گاهی این‌کار لازمه... ولی گاهی هم باید در برابرش مقاومت کنم که در برابر هر حرف و رفتاری که ناراحتم می‌کنه این کارو نکنم...
سلام به دوستان عزیز خانواده برتر
دوستان من عذاب وجدان شدیدی میگیرم وقتی خاستگاری رو رد میکنم، و همه ش ذهنم این رو تکرار میکنه که این شخص از طرف خدا بود، جواب دعاهات بود، ولی تو ردش کردی، دیگه خدا بهت کاری نداره و کسی رو نمیفرسته ... .
خدا شاهده آدم سخت گیری نیستم، خودم معمولی ام، دوست دارم یه آدم معمولی هم بیاد تو زندگیم تا ادامه مسیر زندگی رو با ایشون برم، این مورد آخر از لحاظ تحصیلات و شغل این ها خوب بودن، ولی خب هم از لحاظ ظاهری به دلم نبودن ه
این خواهر من واقعا یه آدم نرماله!
خدایا آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم!
این آدم بهتر از هر روانشناسی خودش و دور و بریاش رو میفهمه.
امروز داشت بهم میگفت که
مریم
هر آدمی مینیمم دو تا شخصیت داره
تو یه مریم حال حاضر و الان داری
و یه مریم گذشته
و قبلنا تو همیشه در قبال تمام ادمهای دور و برت عشق و علاقه رو پیشکش میکنی و عاشق همه هستی و خودت رو به معنای واقعی کلمه قربانی میکنی و گذشت زیادی داری و همش میخوای همه چیز با خوشحالی جلو بره و حاضری خودت رو وف
چند روز دارم این کلیپ حامد بهداد نگاه میکنم ،اونجا که میگه "پشیمونی یعنی چی؟ زندگی کردم اون لحظه رو وجود داشتم حتی به غلط " بعد برمیگردم به زندگی خودم نگاه میکنم و میبینم چقدر عذاب وجدان ها داشتم و چقدر پشیمونی ها با خودم به یدک میکشم ،انسان موجود عجیبیه ،


ادامه مطلب
یه وقتایی، عیبی داری و نمیدونی و موجب رنجش بقیه ام هست و خب تا وقتی نفهمی، کاریشم نمیشه کرد! وقتی متوجه اون عیب میشی، میشه گفت ۷۰ درصد قضیه حله. سعی میکنی رفعش کنی.
حرف من ولی، سر اون ۳۰ درصده... اونجایی که میدونی و نمیتونی رفعش کنی و توی یه فرآیند فرسایشی بین رنجش و عذاب وجدان آونگ وار گیر‌ میکنی.
مشکل من با تلفن کردن چیه؟ خدایا کمکم کن وقتایی که تماس های وظیفه گونه صله رحمی رو دارم، بتونم انجامش بدم :(
به نام انسانیت
امروزجمعه ۱۳۹۸.۰۳.۱۰
وجدان صادق
زندگی یعنی آرامش، آرامش با یه وجدان آروم بدست میاد، وجدان آروم نتیجه ی صداقت و درستکاری هست و کل این زنجیره از تو یه آدم خوب توی یک زندگی آروم و خوب میسازه؛
یک پسر و دختر کوچیک مشغول بازی با هم بودن، پسر کوچولو یه سری تیله و دختر چنتایی شیرینی داشت، پسر گفت: من همه تیله هامو بهت میدم و تو هم همه شیرینی هاتو به من بده، دختر قبول کرد پسر بزرگترین و زیباترین تیله رو یواشکی برداشت و بقیه رو به دختر داد
از گروه‌ خانوادگی‌ای که توش حرفایی میزدن که به عنوآن یه بچه ۱۷ ساله اذیت میشدم اومدم بیرون و دختر عمم هنوز قهره.عه خب به من چه میخواستین حرفای ناراحت‌کننده نزنین.حالا به‌طرز احمقانه‌ای عذاب وجدان گرفتم.کاش پاکش نمی‌کردم.
اوه خدا، همین چند ساعت پیش بود که از زنگ زدنش شوق و دلتنگی و شادی دلمو پر کرده بود و واقعا از این همه توجه به دختری که دچار اندوه تابستانی شده بود خوشحال بودم...
من نباید زود رنج باشم..این خیلی موضوع احمقانه ایه..نه من خیلی دختر احمقیم که به خاطر همچنین چیزی ناراحت شدم..واقعا همینطوره
ولی خب..میدونی میتونست بهم بگه، می گفتم نه، ولی میتونست بگه
و حالا اونا توی یه عکس سه نفره میدرخشن..در حالی که من نیستم..ما دیگه ما نیستیم..شدیم آن ها و من
خیلی وقته ا
هربار روی خاکش آب می ریزم عذاب وجدان میگیرم که با اراده خودم پروسه تجزیه جسم عزیزترین آدم زندگیم رو تسریع میکنم. فکرش هم دردناکه که من فقط میتونم غمگین باشم در برابر از دست دادنش... مگه ممکنه بشه ما از هم جدا باشیم؟ چه امکان رذیلانه ای.
بزن باران بزن...
بغض سنگین ابر افسار گسیخته فلک را یکریز بریز
و دستان تیره و سرد آسمان را
که چون تازیانه ای بر پیکر کودکان معصوم است
بر خانه های ترک خورده تنهایمان بکوب.
دیگر از طغیان و عصیان تو باکی نیست
نه... دیگر کسی شاکی نیست!
چراکه سیلاب
 دل ندارد،
احساس ندارد
انصاف ندارد
و نه وجدان را بلد است.
بزن باران، که پیش از آمدنت، ما سیل غم را دیده ایم
و درد را چشیده ایم،
آه که من از هجوم آنهایی که ناجوانمردانه 
خانه ی دل را ویران می کنند، بیش از ویران
هرچند با پشت کنکور موندن چیزی رو بدست آوردم که خوابش هم نمیدیدم ولی باز هم از این کار پشیمونم
بارها شده که پیش خودم میگم ای کاش یه رشته پایینتر میاوردم و همون سال اول میرفتم دانشگاه چون واقعا به اثرات و عوارضش نمی ارزه
هنوزم حس و حال کنکورم دارم
هنوزم وقتی درس نمیخونم حس عذاب وجدان لعنتی منو خفه میکنه
شنبه تا پنجشنبه هر روز تا ساعت ۳ ظهر کلاس هستم به جز سه شنبه ها که تا ۵ هستم =(( وقتی کلاسا تموم میشن دلم نمیاد برم خونه و سالن مطالعه منو به خودش
متلک انداختن به ناموس دیگران بسته به محتوای آن، تحت عنوان گناهان مختلفی می‌تواند قرار بگیرد ازجمله شوخی با نامحرم، آزار و اذیت دیگران، فحش دادن، سرزنش کردن، مسخره کردن دیگران و... که هرکدام از آن‌ها به‌تنهایی موجبات نکبت در دنیا و عذاب برزخ و قیامت را فراهم خواهد کرد.
نوشته گناه شناسی متلک انداختن به ناموس دیگران اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
امروز برای بار چندم حروف اسمشو سرچ کردم اما نبود این آیدی دیگه وجود نداشت.نبودنش و این‌که می‌دونم می‌تونم پیداش کنم و باهاش حرف بزنم اما جرئتش رو ندارم اذیتم می‌کنه و بهم احساس ضعف می‌ده.
دلم می‌خواد برم باهاش حرف بزنم، بهش بگم متاسفم که با احساسات نپخته‌م و هیجاناتی که همیشه ادعای کنترلشون رو دارم اما حقیقت این نیست بهت فرصت حرف زدن ندادم و فقط گفتم نمی‌دونم چرا این‌جام.
فقط فرار کردم بدون این‌که صبر کنم بدون این‌که به تو هم فرصت حرف
این روزها، مثل کودکی شدم که دنبال یه پناهه!! بهتر بگم به شدت احساس بی پناهی دست داده به من، و همنشینم شده و رفیق .. بین این شلوغی متوسط و آروم چیزی که قلبم بهش محکم بشه، و یه جورایی مطمئن بشم نیست، اصرار هم دارم همین دَمِ دستیایی که هست بشه مونس و رفیق و دلگرمیم، هر چی می کنم نمیشه!! 
فکر می کنم خدا اونقدر برام بزرگه که نمی شه باهاش رفیق شد!!!
اما دارم خودمو سرگردون تر می کنم
 
أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی‏
 
 
حال همه ما آدما، حال یتیمیه که یه بز
و بیا ، و بیا غرق شو در نوشتن 
بگذار آرام و رها بنویسی از هر آن چیز و حسی که تو را از خود گرفت و از هر این چیز ی و حسی  که تو را به تو بخشید .
رها باش رها . به خودت زمان بده 
الان دارم تکلیف درسی مینویسم و فشار زیادی در یک آن حس کردم چون فرصت کمی دارم و جواب طویلی را باید پیدا کنم ، از یک طرف هم احساس گناه میکنم از خودم اگر بخوابم و بی مسیئولیت باشم ، کاش تا صبح بتونم انجامش بدم .
صبح میخواستم برم بیرون اسنپ گرفتم، هزینه ش شد 2500. منم توی کیفم فقط ده تومنی داشتم. به مقصد که رسیدم و خواستم حساب کنم گفت خرد ندارم. یه قنادی اونجا بود که راننده گفت برم ازش پول خرد بگیرم. منم پیاده شدم و رفتم اما گفت فقط میتونه دو تا پنج تومنی بهم بده!
دوباره برگشتم به راننده گفتم که اینجوره و فلان، الان آنلاین پرداخت میکنم گفت باشه. اما وقتی پرداخت آنلاین رو زدم گفت امکان تغییر نحوه ی پرداخت نیست، راننده گفت عه اره اخه لغوش کردم دیگه -_-
گفتم خب
یک نفر اشتباها قضاوت کردم الانم ناراحتم :(
دوست دارم بهش همین الان زنگ بزنم و ازش معذرت بخوام :(
ولی داداشم میگه بیخیال بشم چون هر کسی مثل من بود این اشتباه رو میکرد و دچار سوء تفاهم میشد !
ولی من الانم واقعا از خودم و از نفر وسط که باعث این سوء تفاهم و قضاوت من شد ناراحتم :((

+
اولین قضاوتم بود ':(
نمیدونم چکار کنم؟!
 نفر وسط هم بهم گفت بیخیال بشم و نگم :(
دوست دارم رو در رو به اون نفری که قضاوتش کردم بگم ولی چون تا چند ماه دیگه نمیتونم رو به رو ببینمش
+ یک طوری اینترنت زود به زود ته میکشه که بی عذاب وجدان حتی نمیشه ساندکلاود رو پلی کرد. همون اینترنت دائمِ افتان و خیزان و لخ لخ کنان بهتر بود شاید. 
+ نیمه شب دیشب به این فکر رسیدم که ترجیح میدم زشتی‌هام بریزه تو صورتم تا تو قلبم. اینجوری بیشتر سعی میکنم زیبا باشم. 
 
 
خیلیم عذاب وجدان بابت اشتباهات خوب نیست!
اینکه بذاری هی بهت یاداوری کنن اشتباه کردی!
و باز هی خودت به خودت بگی...
مگه قراره هیچ وقت اشتباه نکنیم؟؟
تازه بهتره بعدشم یکم با ادمایی بپرین که همون اشتباهو دارن
فقط نباید تکرار بشه همین
شروع کرده بودم به رژیم که شیرینیجات از یزد رسید. وقحی ننهادم و با قدرت شروع کردم. روز اول خوب بود، روز دوم کمی معمولی و روز سوم تازه وقتی که سیر شدم عذاب وجدان به سراغم آمد.
وزنم زیاد شده و من دارم تلاش می‌کنم اراده را در تمام عرصه‌هایم قوی کنم. از کمتر سراغ موبایل آمدن تا خوردن تا اخلاقی‌تر یا پرهیزکارتر بودن. اما خب واقعیت در مورد پرهیزکاری این است که کسی در من میلی برنمی‌انگیزاند. 
و یک چیز مهم درس و کتاب خواندن است.
کاش لاغر شوم، کاش باارا
سلام.دختری 25 ساله هستم.حدود دو ساله به پسری علاقمند شدم و با وجود مخالفت های زیاد خانوادش نامزد شدیم.برای رسیدن بهم خیلی سختی کشیدیم. ولی الان یه مدته وقتی بمن زنگ میزنه ذوقی ندارم وقتی تماسمون از 5 دقیقه بیشتر میشه به هر بهانه ای میخام تماس و قطع کنم.یه زمانی زنگ که میزد خواب بیدار میشدم باهاش حرف میزدم ولی الان نه. پسره خوبیه جدیدا تماسا از طرف اونه و من کمتر زنگ میزنم. مشکل خاصی نداریم فقط ایشون خیلی گرمن و من نه. خیلی از نظر فکری تحت فشارم که
سلام
دوستان من پسری حدود 30 و چند ساله ام. تو زندگیم یک بار عاشق شدم و 3 سال نامزد بودیم، ولی به دلایلی نشد و تمام شد برای همیشه، و الان 2 سال گذشته از اون ماجرا. اما هنوز اثرش در روح و روان من باقیه. 
وقتی میخوام به خانومی پیشنهاد آشنایی بدم، یعنی اصلا وقتی چنین فکری میاد توی ذهنم، یک جور احساس گناه و عذاب وجدان در ناخودآگاهم شکل میگیره. و یا وقتی کسی رو توی ذهنم فرض میکنم که مثلا اگر همسر آینده ی من باشه چطور میشه، سریعا خاطراتی که با عشق سابقم دا
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
طبق آیه هشتم از سوره زمر
افرادی که هنگام مشکلات خدا را میخوانند و بعد از حل مشکلاتشان به جای آنکه بر ایمانش به خداوند افزوده و شود ،دوباره گناه می کند و با اعمال و رفتار خودش مردم را از خداوند دور میکند بدون شک اهل عذاب است
 وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُوٓ إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَل
عاقا چهارتا خبر دارم
سه تاش خوب یکیش بد
اول بد رو میگم : با مامانم شدییییییدا زدیم به تیپ و تار هم قهررررر سگی هستم جواب هیچ خری توی خونه و فامیل نمیدم 
سه تا خوب دارم : اولیش اینه که تعداد دانش آموزام زیاد شده =) یکی اضافه شد خلاصه حقوق بیشتر
دومیش اینه که هنوز نیومدم کار تدریس بهم دادن =)) هر چند از کار مشاوره متنفررررم ولی عاشششق تدریسم اما خب واسه استارت تدریس باید قبلش توی کار مشاوره خودمو جا بندازم و خب همین اول کار تدریس بهم دادن و خب تدری
✅پسری که پدرش را از عذاب قبر نجات داد
رسول خدا(ص) فرمودند: حضرت عیسی(ع) از کنار قبری عبور کردند ،دیدند که صاحب آن قبر را عذاب میکنند.سپس در سال آینده از کنار قبر عبور نمودند.
دیدند که صاحب آن قبر را عذاب نمیکنند.
گفتند : بار پروردگارا ! من سال قبل که از اینجا عبور می کردم دیدم صاحبش معذّب است، ولی الان دیدم عذاب از او برداشته شده است.خداوند فرمود: ای روح الله ! از این مرد یک فرزندی به بلوغ رسیده ، آن فرزند نیکوکردار و صالح است ،که راهی را برای مردم
 اگر خواستیم پیش خدا خجل نشویم چه کنیم؟!


اینها که توبه می کنند، در بهشت اگر یادشان باشد که در دنیا گناه کرده اند شرمنده اند و این شرم عذاب است و در بهشت جا برای هیچ نحو عذاب نیست ...
ذات اقدس اِله کاری می کند که از یاد خود ما می رود،
از صحنه قلب ما برطرف می کند. هم پیش مَلَک می پوشاند و هم پیش فلک، هم پیش انبیا می پوشاند،  هم پیش اولیاء...
 لذا توبه کننده در قیامت وقتی وارد بهشت شد، اصلا یادش نیست که گناه کرده است تا خجل بشود،
 ماییم و این رحمت بی ا
یه سنی هست که آدم خیلی سریع تغییر میکنه البته شایدم در مورد همه اینطور نیس و واسه هر کسی یه جوریه. ولی خب واسه خود من این تغییرات سریع خیلی جالب و شگفت انگیز بود و هست. 
وقتی دو سال گذشته ی زندگیم نگاه میکنم، اینقدر تغییرات زیاد و سریع میبینم که با خودم Holy F.u.ck 
یادم نمیاد اولین مطلبم رو توی این بلاگ کی نوشتم و چی بود و اصلا علت اینکه اومدم سراغش چی بود، ولی اینو میدونم که از اون روز تا الان خیلی چیزا عوض شده.
شاید شروعش به خاطر یه مثلا عذاب وجدان
سلام مامان!
امروز سر کلاس داشتم چند تا از نامه هایی که برای خواهرت هدی نوشته بودم را میخواندم، بچه ها صدایشان در آمده بود و مدافعان حقوق تو شده بودند که چرا برای تو نامه ننوشته ام و چرا بین بچه هایم تبعیض قائل میشوم!
گفتم برای زینب هم نوشته ام. گفتند حتما نوشته اید: مراقب خواهرت هدا باش! نکند صدایش را در بیاوری مگر نه میکشمت  :)))
جانِ مادر! راستش عذاب وجدان گرفتم‌. آمدم بنویسم هیچ هم اینطور نیست. خیلی هم دوستت دارم. فقط نمیدانم چرا نوشتن برای هدی
این چند سالی که ماه رمضون افتاد توی تابستون و کار و بار منم جوری بود که توی اون مدت امکان کار نکردن با زبون روزه رو داشتم، عمده فعالیتم سریال دیدن و لش کردن بود. جوری که آخر ماه رمضون جز دو سه باری حال خوبی سر افطار، از شدت بیهودگی و اتلاف وقت بیشتر احساس عذاب وجدان و بی‌مصرفی گریبونم رو میگرفت. امسال ولی چنان صدقه سر کرونا حساب روزها از دستم در رفته بود و شدیدا درگیر کارهام بودم که حتی یادم نبود ماه رمضون نزدیکه. یکهو ناغافل دوستی تازه کانادا
علی احمسی از حضرت باقر ع حدیث کند که فرمود بخدا  سوگند از گناه نجات نیاید ورها نشود جز کسیکه بدان اعتراف کند  کوید ونیز ان حضرت ع فرمود در توبه پشیمانی کافی است  شرح مجلسی ره در قسمت اول حدیث گوید یعنی اعتراف کند که گناه است زیرا کسی که گناهی مرتکب گردد انکار کند که این گناه است وانرا حلال بشمارد چنین کسی کافر است و توبه اش پذیرفته نشود واگر مقصود از اعتراف بگناه توبه باشد پس ممکن است ان را بر نجات کامل یا نجات قطعی حمل کرد زیرا بدون توبه شخص
گفتم امروز نخوابم باز...
زیر بارون رفتیم بیرون که دوستم برای خانواده اش سوغاتی بخره...
و حاصلش شد: یه کیف زشت....دامن...کاور موبایل...یه لباس سنتی بچه...یه سوغاتی سنتی...
طبق معمول عذاب وجدان بعد از خرید و تصمیم به خرید نرفتن تا زمان خانه رفتن...
 پ.ن. من باز دلم برات تنگ شده...
۱: توی متن اهنگ هایی که شما معرفی کردید میخوانم:گلی نمانده خودت گل باش و یادش می افتم. روزی هزار بار یادش می افتم و یاد عذابی که با ان رابطه مسخره به خودم خوراندم. حالا دیگر میشود گفت بله. میشود. رابطه مسخره. تماما مسخره. 
 
۲:توان خبر تازه ای در من نیست. ف پیام داد و از تراژده ای پرده برداشت که تا ته استخوان هایم را لرزاند. سه عدد قربانی.  هر کدام دوتا دوتا، قربانی دیگری شدند. در راس هرم؟ اه در راس هرم! هیچکس باورش نمیشود! ما بیشتر از دشمنان مان،
با سلام و عرض ادب خدمت مسئول محترم مربوطهبه استحضار میرسانم که اینستاگرام اینجانب مدتیست که افسارگسیخته گشته و سرکشی می‌نماید. میپرسید چرا؟ عرض می کنم. مدتیست که نمیدانم چرا و به چه دلیل و به کدامین گناه، پیام‌های اینجانب حتی با روشن بودن همان اسمشو نبرِ قانون شکن، به دست اینجانب نمیرسد!!!! اینم شد زندگییی؟؟؟ از شما مسئول محترم تقاضا می‌نمایم که در اسرع وقت رسیدگی کرده و عامل این برهم‌زنی را پیدا نمایید و هر چه سریعتر اینستاگرام بنده را ا
با سلام و عرض ادب خدمت مسئول محترم مربوطهبه استحضار میرسانم که اینستاگرام اینجانب مدتیست که افسارگسیخته گشته و سرکشی می‌نماید. میپرسید چرا؟ عرض می کنم. مدتیست که نمیدانم چرا و به چه دلیل و به کدامین گناه، پیام‌های اینجانب حتی با روشن بودن همان اسمشو نبرِ قانون شکن، به دست اینجانب نمیرسد!!!! اینم شد زندگییی؟؟؟ از شما مسئول محترم تقاضا می‌نمایم که در اسرع وقت رسیدگی کرده و عامل این برهم‌زنی را پیدا نمایید و هر چه سریعتر اینستاگرام بنده را ا
دارم به آدم بهتری در مسیر هدف تبدیل میشوم. امشب مادر گفت:« شقایق سعی کن امسال فرصت رو از دست ندی و برای اپلای تلاش کنی». حرفش یک حالت ملتمسانه ای داشت که از هر جمله ی انگیزاننده موثرتر بود. متوجه شدم حتی با پایه حقوق  ۴.۵  مادرم باز خوشحال تر است که من بروم. انگار راستی راستی باید بروم. دارم میروم.
شقایق(همکارم) استعفا داد ماه پیش. امروز بهم پیام داد و گفت عذاب وجدان داره که رفته و من رو دست تنها گذاشته. گفتم نداشته باشه و درکش میکنم. گفت رشته حقوق
چه جالب است !!!
ناز را می کشیم ...
آه را می کشیم ...
انتظار را می کشیم...
فریاد را می کشیم ...
درد را می کشیم ...
ولی بعد از این همه سال آنقدر نقاشی خوبی نشده ایم که بتوانیم دست بکشیم 
از هر آنچه که آزارمان می دهد ...
آخر یکی نیست به او بگوید ما که می دانیم دوستمان نداری پس چرا 
با حرف ها و نگاه هایت کنایه مان میزنی 
اما خدایا گله ای دارم گناه من چیست ؟
خودش اول نگاهم کرد خدایا
به خواهش صدایم کرد خدایا 
گناه این غم و جدایی گردن اوست
که او آخر رهایم کرد خدایا
#
آقا چهارتا تا خبر دارم
سه تاش خوب یکیش بد
اول بد رو میگم : با مامانم شدییییییدا زدیم به تیپ و تار هم قهررررر سگی هستم جواب هیچ خری توی خونه و فامیل نمیدم 
سه تا خوب دارم : اولیش اینه که تعداد دانش آموزام زیاد شده =) یکی اضافه شد خلاصه حقوق بیشتر
دومیش اینه که هنوز نیومدم کار تدریس بهم دادن =)) هر چند از کار مشاوره متنفررررم ولی عاشششق تدریسم اما خب واسه استارت تدریس باید قبلش توی کار مشاوره خودمو جا بندازم و خب همین اول کار تدریس بهم دادن و خب تدر
مواد لازم برای پست گذاشتن در وبلاگ:
۱. ددلاین 
۲. هندزفری و رادیو پیام
۳. لیوان لیوان چای و باچی
۴. یک درامای کره‌ای در حال پخش استاپ خورده در پس‌زمینه
۵. استرس
۶. عذاب وجدان
* باچی : هر آن چیزیست که برای لذت‌بخش‌تر کردن چای با آن تناول می‌شود. 
در حکومت آخرین، باید هر (با اغماض) ملتی دستاوردی داشته باشد تا بتواند با آن حکومت همراه شود؛ فلذا سنت‌های خوب جوامع دیگر را به اسم غیر اسلامی بودن پس نزنیم و سنت‌های بد ایرانی‌مان را هم با همین بهانه تمدید نکنیم. ایدئولوژی اصلی مایی که به دین (اسلام) معتقدیم، فراملیتی و فرانژادی است. پس تمرین کنیم ذهن‌ها و زندگی‌هایمان از غذا تا آداب و رسوب، آن‌چه خوب و قابل استفاده است را یاد بگیرد و بابت این کار احساس عذاب وجدان و غیر ایرانی شدن نداشته ب
عجیبه.نمی‌دونم چرا این روزا انقدر نگران همه‌چیزم. نمی‌دونم چی باعث می‌شه اینقدر ناآروم و بی‌قرار باشم.برای خودم نگرانم. برای خیلی از دیگران هم. احساس بی‌ثباتی نسبت به آینده دارم. احساس گناه نسبت به گذشته.چرا اینقدر این دو تا رو می‌نویسم؟ حس ترس از آینده و حس گناه از گذشته... واقعا اگه منطقی نگاه کنیم من نه اونقدر گناه‌کارم و نه اونقدر ناآگاه از آینده. پس چی باعث می‌شه اینقدر نگران باشم؟
فکر می‌کنم مثل کسی‌ شدم که روی یه پل چوبی راه می‌‌
توضیحاتی در مورد شرم shame و گناه guilt   از دیکشنری پروفسور سلمان اختر ۲۰۰۹


گناه یک تجربه ملال آور متعاقب زیر پا گذاشتن قوانین ملی، خانوادگی یا مذهبی است یا حتی تفکر به این زیر پا گذاشتن ( transgression ) است.

براساس نظریه فروید منشاء گناه ادیپال و برمی گردد به آرزوهای پدرکشی و
زنا با محارم در کودکی ، و به دنبال احساس گناه نیاز به
ادامه مطلب
فکر کنم دیگر زمان ان رسیده که از برزخ لوکس و اکازیونم بیرون بیایم و به همان موعضلات احمقانه معمولی برگردم، باید وقتی ان ذهن به فاک رفته ام متعصبانه با مشت بر روی میز دادگاه میکوبد و میگوید :《اعتراض دارم جناب قاضی!:/نرمال بودن چندش آور است!》انقدر قوی باشم که برایش چشم خمار کنم و با نیشخند بگویم :《وارد نیست!》میدانم که باز هم مثل این چند ساله این سوالات و چرا ها ، این حالات برزخی و این رقت انگیزی بشر باز هم دیوانه ام میکنند ،دیوانه!ولی باید مدتی
انسان دادگرا، در پی معشوق یکسره عنان به دست دل نمی سپارد؛
می کوشد خواهش وجدان را در قالبی معقول بریزد و روش کار خود را قانونمند سازد...
احساس عدالت، شاهین فکر را  به سوی خود می کشد و هدف را تعیین می کند.
حقوقدان باید آنچه را به اشراق دریافته با منطق مرسوم حقوقی اثبات کند و به قانونگذار نسبت دهد.
دکتر ناصر کاتوزیان
سفر تموم شد. پروژه جدیدم تجدید میثاق با عمه ها و مامانبزرگ اون وریمه که فرداست، پنجشنبه هم یکی از خاله هام همه رو با هم دعوت کرده:| خوشم نمیاد واقعا از این جمعا ولی. تو جمع خونواده ی خودمم احساس اضافی بودن دارم چه برسه به فامیل. توی هیچ بحث یا دسته ای نمیتونم قرار بگیرم و همه چیز بدون من هم کاملا نرماله بودنی فقط خودم اذیت میشم. مامانم ازم انتظار داره حداقل تظاهر کنم به اینکه اینطور نیست و خب دوباره داره مثل قبل میشه. مثل قبل که هی منت میذاشت و با
عجیبه.نمی‌دونم چرا این روزا انقدر نگران همه‌چیزم. نمی‌دونم چی باعث می‌شه اینقدر ناآروم و بی‌قرار باشم. (آهان به خاطر فلان چیز؟ بی تاثیر نیس ولی خب that may not be all the thing)برای خودم نگرانم. برای خیلی از دیگران هم. احساس بی‌ثباتی نسبت به آینده دارم. احساس گناه نسبت به گذشته.چرا اینقدر این دو تا رو می‌نویسم؟ حس ترس از آینده و حس گناه از گذشته... واقعا اگه منطقی نگاه کنیم من نه اونقدر گناه‌کارم و نه اونقدر ناآگاه از آینده. پس چی باعث می‌شه اینقدر نگر
سلام 
من سوالم اینه که چه طوری گناه دروغ گفتن بخشیده میشه؟ ماجرا از این قراره ؛
دوستم از دروغی که گفته خیلی خیلی زیاد پشیمون هست، گفته بود به چند نفر که خیلی اوضاع پولی من خوبه، آیا این کار جز گناهان بزرگه؟ آیا راه حلی داره که خدا ببخشه یا نه ؟ دچار عذاب وجدان خیلی شدید شده و شب ها آرامش نداره و هی کابوس میبینه و گریه میکنه.
خلاصه اعصابش خیلی خورده، بهم میگه دوست دارم گاهی اوقات مدت ها در اتاق مو ببندم و تنها باشم و به اشتباهاتم فکر کنم که آیا
مشغول خوندن دوتا کتاب روانشناسی‌ام که اطرافیان با دیدن عنوانش کلی ذوق میکنن و فکر میکنن قراره چیزی عوض بشه. دلم براشن میسوزه بدبخت‌ها :))
اسم یکیشون موهبت شگفت انگیز خشم و بعدی ارتباط بدون خشونته. کتاب رو که اروم اروم پیش میبرم تقرییا چیز جدیدی نمیبینم. همش چیزهاییه که میدونم. چیز جدیدی که بهش دقت کردم اینه که تو لحظه‌ای که از خشم منفجر میشی و اتیش انتقام زبونه میکشه عمل کردن به این چرندیات مثل صبح زود ورزش کردن سخته. پس احتمال این که اخلاقم
پسری که عاشقم شده، ازم خواسته دو سال بهش وقت بدم بیاد خواستگاریم چیکار کنم؟
 
سلاممن یه دختر 20 ساله و دانشجو هستم مدت 4 ماه پیش با پسری آشنا شدم نمیدونم چی شد که شیطون گولم زد و باهاش دوست شدم. قبلش با هیچ مردی حتی حرف نزدم.پسره هم قسم میخوره که عشق اول اون هستم. خیلی روم حساسه خیلی غیرتیه روم. ولی تا دیپلم بیشتر نخونده از زمانی که 6 سالش بود کار کرده ولی هنوز چیزی نداره ازم خواسته دو سال بهش وقت بدم بیاد خواستگاری.ولی بخاطر دور بودن شهر هامون نسب
م. ع داشت حرف می زد. زنده و پرشور در اینستاگرام. کاملا جدی با لبخندی که همیشه دارد.  
کامنت های روی تصویر مرا به می خنداند؟ می گریاند؟ احساسی ترکیب از این دو داشتم. او کاملا حرفه ای و جدی برای مخاطبانش حرف می زد مخاطبانش هم می نوشتند: چطور رفتی خارج؟ دندونات چقدر سفیدن! موهات رو چیکار می کنی! و ...
کامنت هایی از این دست که اصلا با موضوع سیاسی او قرابت نداشت. مخاطبانش این گونه آدم هایی هستند. آدم هایی که نیاز به افساری دارند که کسی باشد آنها را دنبال
سلام دوستان
ممنون از این که وقت میذارید و این متن رو میخونید، من پسری هستم 21 ساله دانشجو. خانوادم از نظر مالی متوسط یا میشه گفت سطح پایین هست، همچینین سن پدر و مادرم هم بالاست.
کم کم احساس تنهایی اومد سراغم. یه دوست بیشتر ندارم و الان که دارم این متن رو مینویسم کل مخاطبین موبایلم به سه نفر نمیرسه. احساس تنهایی میکنم، ولی نمیتونم برم سمت کسی, از نظر ظاهر و قیافه مشکلی ندارم، خیلی وقت ها پیش میاد که جنس مخالف نسبت بهم جذب میشه یا حتی نظرش رو میگه
#دوستان عزیزی که نماز و روزه و ختم قرآن قضای اموات(ره) برگردنشان میباشد می توانند با مراجعه به منوهای بالای صفحه وبلاگ وارد گزینه نماز و روزه استیجاری شوند واین دین بزرگ را از خود ساقط کنند..  /\   /\
 
 
«١٧٥»أُولئِکَ‌ الَّذِینَ‌ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ‌ بِالْهُدى‌ وَ الْعَذابَ‌ بِالْمَغْفِرَةِ‌ فَما أَصْبَرَهُمْ‌ عَلَى النّارِ آنها( کتمان‌کنندگان حقّ‌)کسانى هستند که گمراهى را به بهاى از دست دادن هدایت و عذاب را به جاى آمرزش خریدند.پ
عناوین اصلی کتاب گناه شناسی: سخن ناشر؛ پیشگفتار؛ 1- معنای گناه؛ 2- واژه‌های گناه در قرآن؛ 3- واژه‌های گناه در روایات؛ 4- راه دیگر برای شناخت گناه؛ 5- لعنت شدگان در قرآن؛ 6- لعنت شدگان در روایات؛ 7- لشکر عقل و جهل؛ 8- اقسام گناه؛ 9- تقسیم بندی گناهان در روایات؛ 10- معیار شناخت گناهان […]
نوشته کتاب گناه شناسی اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
بالاخره اینجا هم برف اومد ...
از این برف کریسمسی ها... اینبار نشسته ... قشنگه
کاش تا اخر زمستون بباره 
دلم تنگ شده بود 
کاش میتونستم برم بیرون و بهونه ای به اسم درس و کنکور نبود و من میتونستم لذت ببرم ...
پنجره ی اتاقم رو به کوچه است و اسمون ...پرده هامو زدم کنار فقط نگاش میکنم ...
الان تهرانه و سخت مشغول... کاش بود باهم میرفتیم ...
البته فامیل همشون پایه ان بخوام برم    اونا از من جلوتر راه میفتن ولی خب عذاب وجدان درس دارم .... عقبم خیلی عقب ...
 
میشه دعا کن
میدونی، من فکر میکردم مهسا کسیه که میتونم به عنوان پشتیبانم به راحتی براش چندین دقیقه از روند کارم حرف بزنم و بهم گوش بده. اما حقیقت اینه که هیچکس اونقدر وقت و حوصله نداره که به حرف های ما گوش بده. حتی اگه برای اینکار پول بگیره. میدونی، من واقعا احساس میکنم تنهام. یعنی حتی مامان هم با شنیدن حرف هام یه واکنشی نشون میده که ترجیح میدم دیگه هیچی نگم! مثلا میگه "مائده به چه چیزایی فکر میکنی" ، "الان وقت فکر کردن به این چیزاست؟" ، "من که هزاربار بهت گفت
 
هو سمیع
.
#قسمت_سی_و_نهم
.
چرا یه نفر رو می تونن اینقدر ساده بکشند
چرا اینقدر دردسر درست کردم
اینجا کجای دنیاست
 عصبانی،ناراحت با احساس گناه از قبرستان بیرون زدم
یه موتور با بیل کناری گذاشته شده بود 
بیل رو انداختم و در واقع موتور رو دزدیدم اما در اون لحظه امانت گرفتم
تنها راهی بود که می شد به سمت شهر من رو ببره
موتور سواری بلد نبودم اما باید می رفتم
آدما تو شرایط سخت دست به هرکاری ممکنه بزنن
نگه داشتن تعادل سخت بود اما زود عادت کردم بهش
اشک ها
عذاب وجدان شدید و ملامت کردن درونی جزء بدترین دردهاست.
چطور آدم باید وجدانش رو درمان کنه؟ اونم وقتی میدونه دفعه بعد بازم قراره بهش آسیب بزنه.
قراره بار بعدیم دوباره همینطوری عذابش بدی و نمیتونی جلوش رو هم بگیری.
چرخه خیلی بدیه، خیلی بد.
کاش میشد دفعه بعدی دیگه تکرارش نکنم.
دارم به این فکر می‌کنم که وقتی داشتم پلی‌لیستام رو می‌ساختم، چه‌قدر حالم بد بوده که antisocial رو گذاشتم تو آهنگای غمگین؟
دارم به این فکر می‌کنم که چه‌قدر همه‌شون احمقن، یه عده احمق واقعی. دوری کتاب "جنایت‌های میهن‌پرستانه"ی آگاتا کریستی رو نشونم داد و گفت: "برو بده‌ش به معلم اقتصادت." و دارم اون صحنه‌ای رو تصور می‌کنم که کتاب رو با یه لبخند به‌ش می‌دم و می‌گم: "خانم، این یه تهدید نیست، ابدا. این یه اخطاره، همین. می‌تونید فکر کنید من یه دخت
احساس گناه :احساس مسئولیت برای رویداد های منفی که در زندگی شما یا سایرین اتفاق افتاده اند .اظهار تاسف برای کردار بد  واقعی یا واهی تان ، هم در گذشته و هم در حال .حس پشیمانی برای افکار ، احساسات یا نگرش هایی که در نظر شما یا دیگران منفی ، ناخوشایند یا غیر قابل قبول بوده یا هستید .اجباراً خود را لایق خوشحال بودن ، تسکین یافتن یا مورد کمک واقع شدن ندانیم .حس سردرگمی و اظهار ندامت  از آن که آن طور که باید عمل نکرده اید. حس پشیمانی و شرمساری برای نگفت
بزن باران بزن...
بغض سنگین ابر افسار گسیخته فلک را یکریز بریز
و دستان تیره و سرد آسمان را 
که چون تازیانه ای بر پیکر کودکان معصوم است
بر خانه های ترک خورده تنهایمان بکوب.
دیگر از طغیان و عصیان تو باکی نیست                                            
نه... دیگر کسی شاکی نیست!
چراکه سیلاب
 دل ندارد،
احساس ندارد
انصاف ندارد
و نه وجدان را بلد است.
بزن باران، که پیش از آمدنت، ما سیل غم را دیده ایم
و درد را چشیده ایم،
آه که من از هجوم آنهایی که ناجو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها